۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

بکارت سیاه است

وقتی دوستان شماره مامایی را برای سقط جنین یا ترمیم بکارت می خواهند، دلم می ریزه. همیشه هم یک دختر هست که در به در این شماره است. همیشه هم به تنهایی باید به سوال"چرا حواست را جمع نکردی"، جواب دهد. شریکش سوال و جواب نمی شود.انگار نه انگار که او هم سهم 50 درصدی داشته است. نهایتش پولش را می دهد. برای هر کدام نزدیک به نیم میلیون تومان، کمی بالاتر یا پایین تر.
بکارت لعنتی دوست 22 ساله ام را مجنون کرد. سه بار خودکشی کرد. بستری بیمارستان بیماران روانی اش کرد. یه مشت قرص اعصاب شد جایزه اش تا خاطراتش را فراموش کند. معشوقش هم رفت در دنیای خودش؛ چون دیگه دختری که باکره نبود را نمی خواست. حتی سراغی هم نگرفت، فقط تلفنی داد زد که از کجا معلوم کار من بوده؟
امشب هم رفیقی زنگ زد و سراغ گرفت از مامایی برای ترمیم بکارت. اول بار بود که پسری دست به کار شده بود و پی گیر؛ اما نه برای حال دختر که برای حال زار خودش. پسرک دوستانش دورش جمع شده اند تا کمتر غصه بخورد. غصه چه کنم چه کنمش را. نگران است که دختر آویزانش شود؛ اما حاضر است پول هم بدهد تا رهایش کند.
دختر حتماً هنوز به هیچ کس جرات نکرده بگوید که در این رابطه اشتراکی، او مواظب نبوده.